در مدار حسین پایگاه اطلاع رسانی شاعر اهل بیت محمد غفاري وای من هجر رخت آتش به جان زد نیستی در هست من تا بیکران زد ای که از روز ازل بی انتهائی آخرین بیت غزل گو در کجائی در پریشان حالی و بی مقتدائیم کوچه گرد و بی نوا و بی متائیم این دل از دوری تو آشفته حال است جز دوای تو شفا بر دل محال است جمعه 25 فروردين 1391برچسب:, :: 20:34 :: نويسنده : علی
چرا خونه پر دوده چرا مادر دست به پهلو چرا کوچه پر ز نامرد چرا پر شده هیاهو چرا بابا روی خاکه چرا دستاش شده بسته چرا آسمون گرفته چرا غم به روم نشسته چرا پشت درب خونه رد خون روی دیوار چرا جای گل گذاشتن روی سینه زخم مسمار چرا اشکام میسوزونه تب سرد پیکرم رو چرا غم اتیش زده همه وجود مادرم رو چرا آخر گل یاس فصل بهارش شده پرپر چرا از سیلی کبود شد رخ مادر رخ مادر.... سحری در بر من باش که دلدار شوم
گوشه چشمی بنما تا که گرفتار شوم ای به قربان نوایت که کند هر دل را چه شود تا که اذان گوی تو ای یار شوم تو کجا و دل لبریز ز ظلمت به کجا؟ تا که مانند مریدان تو تبدار شوم عاقبت میکشد این فاصله من را گل من کن دعا تا که منم لایق دیدار شوم کاش میشد که در این دایره گمراهی عاقبت از تب هجران تو بیمار شوم.... پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:, :: 1:1 :: نويسنده : علی
دانم که حریمت حرم هر دل شیداست
خاک حرمت سرمه برای دل رسواست فوج ملک و حور شتابان به سرایت در هر شب جمعه دم صحن تو چه غوغاست ارباب بخدا این دل من تنگ ضریحت یک گوشه چشمی بنما وقت محیاست والله که عرش ازلی کرببلا بود ایوان طلا مهد ولا به که چه زیباست ما گریه کنانیم که بر پای تو هستیم در روز جزا شافع ما حضرت زهراست..
درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |